صبا می خواند برایت ، آقای جمعه ها !
در امتداد غربت خود ، صادقانه می میری
دلت هوای معجزه دارد، بهانه می گیری
کبوتر مهاجر چشمت دوباره بارانی
میان رفتن و ماندن ، حقیقتاً گیری
شکوفه های فاصله دار نهال یک تقویم
از این شکوفه های مکرر عجیب دلگیری
سکوت مبهم و لرزش ، حضور بی تابیست
در اوج فرصت سبز ترانه ات ، پیری
حریم ترد غزل ها همیشه بارانیست
عبور ثانیه ها را کس نکرده تعبیری
بیا و نذر ظهور همیشه ی خورشید
بکش به باور شب حریر تغییری ....
... شاعر الهام های آسمانی ...